خداوند زمانيكه انسان را خلق كرد، دو وجه براي او قائل شد. وجهي از خاك و وجهي از روح خويش،به همين مناسبت انسان ميتوانست در دو قلمرو ماديت و معنويت سير كند. هر گاه در مسير ماديت قرار ميگرفت محدوديت و افقي متناهي در پيش چشم خود ميديد. و هر گاه در مسير روح خدايي و معنويت قرار ميگرفت افقي لايتناهي و پايانناپذير را در جلوي ديدگانش مييافت.به همين نسبت، روابط و تعامل انساني را ميتوان در دو قلمرو ماديت و معنويت تبيين كرد.
هر گاه اين روابط بر پايه معنويت بر قرار شوند، در حقيقت رفتار و روابط آنها جلوه هايي از برابري و عشق را نشان ميدهند و اين نيست جز آنكه جلوهاي خداوندي در اين روابط برقرار ميشود. و هر گاه اين روابط، بر نابرابري، رقابت و خصومت برقرار شود، همانگونه كه قرآن بيان كرده است، جز آن نيست كه بر ويژگيهاي شيطاني بنا شدهاند. همچنانكه شيطان اولين بار جوهر و ذات خود را با جوهر و ذات آدم ابوالبشر در مقايسه و موازنهاي نابرابر به چالش كشاند. مقايسه ذات و جوهر خود با آدم، اين اولين رابطه بر معيارهاي موازنهاي و رقابتي بود كه در عالم خلقت رخ ميداد. كه نتيجهاي جز رانده شدن شيطان نداشت. چرا كه خاصيت اين نوع رابطه پايانپذيري و حذف يكي از طرفين است. بنابراين ، هر گاه افراد در قلمرو ماديت، به تعامل با ديگران بپردازند، مدار رابطه را مداري محدود و پايانپايذير ميسازند. بدين ترتيب است كه زنان و مردان زمانيكه در تعامل با يكديگر قرار بگيرند ميتوانند در دام اين رابطه گرفتار شوند.
وقتي روابط زن و مرد را از قلمرو نامحدود به قلمرو محدود جاذبههاي ظاهري تقليل ميدهيم، جز آن نيست كه زور را جانشين خرد و آزادي كردهايم. ميدانيم كه انسان داراي انديشهاي نامحدود و در نتيجه خواستههايي نامحدود است. وقتي روابط زن و مرد را از قلمرو انديشه با انديشه (معنويت - معنويت) به روابط تن با تن تقليل ميدهيم، چاره نيست كه لجام گسيختگي جنسي توجيه كننده اين روابط شود. كم نبوده اقوامي كه در تاريخ بشر، براي حفظ اين روابط و ماندگاري آن دست به چالش و جنگ و خون و خون ريزي بسيار زدهاند. و كم نبودهاند اقوام و جوامعي كه در ميان عبور ارابه قدرت و زور، زن را در تنگناي جنسيت نابود كردهاند. چرا كه او صرفاً به عنوان يك ابزار جنسي مورد استفاده و بهرهبرداري قرار ميگرفت. به عبارتي يك زمان زن را موضوع جنسي براي حظ و بهرهوري شاهان قلمداد كردند و در زماني ديگر وسيلهاي براي انتقال ثروت و در زمان ديگر ابزار و واسطهاي براي تمركز قدرت تلقي ميشد. در تاريخ ميتوان مشاهده كرد چگونه زنان مورد سوء استفادهِ قدرتمندان و هوسرانان قرار ميگرفتند. به عنوان مثال گفته ميشود كه فتحعلي شاه قاجار هزينهاي را كه صرف حرمسراي خود كرده بود اگر صرف قشون و لشكر ميكرد، ايران با آن خفت و خواري از روسها شكست نميخورد.اين جنايتي است كه در طول تاريخ بر زن روا داشته شده است.اين ديدگاه به زن به حدي در تار وپود جوامع ريشه داوند كه بر خود زن نيز اين نظر القاء شد. تا جايي كه خود وي نيز اين جنايت را بر خود روا داشت. تنزل و تحقير زن تنها بهعنوان يك ابزار و يك شييء، بطوريكه خود زن نيز از اين ويژگي خود به موقعيتها و امتيازاتي دست پيدا كرد. بهر حال نكته اين جاست كه اين جنايت زمانيكه صورت ميگرفت كه يا زن را در مدار مادي وارد كردهاند يا اينكه خود،وارد اين مدار محدود و پايانپذير شده است. و بدين ترتيب از قديميترين زمان تا كنون، زن يا هدف بوده و يا وسيله و به اين گونه حق حيات و تصميمگيري از او همواره سلب شده. اينكه زن كوچكترين حقي بر سرنوشت خود نداشت ما همواره در تاريخ نظاره گر بوده ايم. در زمان صفويه پادشاهان صفوي دختران خود را به سران كشوري ميدادند تا اين دختران مراقب كارهاي همسرانشان باشند.بطور مثال(شاه عباس دختر برادرش رابه والي لرستان داده بود زمانيكه والي لرستان ياغي بر شاه شد زنش پنهاني نقشه او را به شاه كه عمويش بود اطلاع داد.) و يا در ايران باستان ازدواجهاي درون گروهي عاملي بود تا خون و ثروت و نژاد آنها متمركز باقي بماند.يا به عكس زمانيكه ميخواستند پادشاه يا والي در دوستي باهم پايدار بمانند يك ازدواج مصلحتي را ايجاد ميكردند و در اين ميان زن بود كه واسطه و ابزار اين پيوند قرار ميگرفت.
اين جنايت به حقوق و منزلت زن، تاريخي است. بطوريكه حتي در اديان هم ميتوان آن را مشاهده كرد.تاريخ آن به نگرشي كه نسبت به زن در ابتداي خلقت وجود داشته است، نيز ميرسد و بوضوح ميتوان اين تعبيررا در كتب آسماني جستجو كرد. تورات يكي از كتب ديني است كه ديدگاهي بسيار منفي نسبت به زن دارد. و ماجراي خلقت آدم و حوا در اين كتاب ميتواند سند معتبري باشد براي بيان نگرش به زن در آن زمان.
همانطور كه ملاحظه شد،نگره منفي به زن ريشهاي تاريخي دارد و ريشه تاريخي آن بهحدي عميق است كه به ابتداي خلقت كشيده ميشود. براي بررسي ريشهاي آن نگرش به موضعگيري دو دين بزرگ الهي نسبت به زن اشاره ميشود.موقعيت زن در تورات و قرآن.ديدگاهي كه تورات نسبت به زن دارد. در اين دين، زن به عنوان موجودي دست دوم و زائده مرد معرفي ميشود. تورات زن را مظهر شهوت، ويراني و همدم مار ميداند. و زن را در 3 مرحله به قهقرا و حقارت مطلق ميكشاند.(1)
الف)مرحله اول: مرد آفريده شد و در آغاز، در آزمايش خرد ودانش موفق شد.(سفرپيدايش - باب 1 آيات 26 تا31)
ب)مرحله دوم:خداوند وقتي كه آدم را به خوابي عميق فرو برد زن را از دندهِ او خلق كرد. (باب 2 - آيات 7 تا 24)
ج)مرحله سوم:زن نفرين شد. خدا به زن گفت زحمت تو را افزون ميكنيم. زحمت بارداري و زاييدن درد.(باب 3 - آيات 1 تا 34)
با اين روايت چه چيزي براي زن ميتواند باقي بماند. زن در كجاي اين هستي و خلقت قرار ميگيرد. به راستي زن در برابر مرد چه منزلتي خواهد داشت. اين همه حقارت چه در خلقت، چه در انجام گناه اوليه كه باني ايجاد يك مصيبت بزرگ براي تمامي انسانهاي اين عالم شد. عامل هبوط آدم از بهشت و به رنج افتادن بشريت.و در نهايت مورد لعن و نفرين خداوند.
اما قرآن چه ميگويد:
بيان قرآن در آفرينش زن بازتاب اصل توحيد است زن و مرد از يك گوهرند در آفرينش نابرابري ندارند.آدم و همسرش از نفسي واحد آفريده شدهاند. و به تعبير قرآن نابرابري در سرشت زن و مرد كاملا مردود است.
يا ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها(2)
اي مردم تقوا پيشه كنيد كه خلق كرد شما را از نفس واحد و از آن نفس واحد همسرتان را.
اما سرنوشت انسان بعد از خلقت چگونه بود؟
به اين آيات توجه كنيد:
اينكه حوا در ابتدا اغوا شد و سپس حوا به واسطه فريبندگياش آدم را دچار لغزش كرد، قرآن آن را ابطال ميكند و ميفرمايد:
فازلهما الشيطان عنهافاخرجهما مما كانا فيه(3)
پس شيطان آن دو را به خطا واداشت و هردو از بهشتي كه در آن بودند بيرون رانده شدند.
فوسوس لهما الشيطان ليبدي لهما ماو وري عنهما من سواتهما...(4)
پس بفريفت شيطان آنها تا نماياندشان آنچه را نهان بود...
هر دو به استغفار ميافتند و از خدا طلب بخشش ميكنند.به عبارتي هر دو خود را مقصر ميدانستند.
قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين(5)
گفتند پروردگارا ما به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزي و به رحمت نياوري از زيان ديدگان خواهيم بود.
با توجه به اين آيات ميبينيم كه بيان قرآن در مقابل بيان تورات قرار ميگيرد. قرآن خلقت زن و مرد را از نفس واحد و يكسان معرفي ميكند. و اين موضوع رانيز مورد توجه قرار ميدهد كه هردو در برابر وسوسه شيطان اغوا ميشوند. و سرانجام هردو از خداوند عزيز استغفار ميكنند.
اين تلقي از زن به تورات و انجيل ختم نميشود. فيلسوفان و انديشمندان بزرگي وجود داشتند كه اين نظر را نسبت به زن ابراز كرده اند. اگوستين ميگفت: حيواني است كه قوي نيست.ثبات راي ندارد،كينه توز است و زشتيها را ميپرورد.و اينكه منشاء منازعهها و خيانتها و بيعدالتيهاست.
اين نظر و ديدگاه نسبت به زن ريشه در ديدگاه فيلسوفان بزرگي چون ارسطو نيز داشته است. ارسطو معتقد بود: زن فاقد هستي خدا يا روح خردمند است.
اما قرآن خط بطلاني بر همه اين عقايد كشاند. قرآن با طرح چگونگي و روند خلقت آدم و حوا و هبوط آن دو از بهشت به تمامي اين داستانها و خرافهها پايان بخشيد. و به حقوق و منزلت وظايف زن و مرد پرداخت. و در اين پرداختن ملاطفت و اجر و منزلتي را براي زن قائل شد كه تا قبل از آن هيچ جامعهاي براي او قائل نبود.
و به اين ترتيب بود كه قرآن حقارت و نفريني كه زن مدتهاي طولاني بر دوش ميكشيد از وي دور فرمود.(6)
در چنين بستر آلودهاي كه آكنده از تحقير و توهين به منزلت زن است چه ميتوان گفت هر انديشهِ نويي كه در مقابل اين نظر مطرود و غلط قرار بگيرد به دليل اينكه بستر ذهني و فكري جامعه، تاريخ، مرد و حتي خود زن آلوده است نميتواند فكر نويي جان بگيرد تا جاييكه هر گاه قرآن در صدد منزلت بخشيدن به موقعيت زن بود، باز هم از آن تعبيرات و استنباط هاي مخدوش كردند.
يكي از موضوعات قابل بحث كه مورد توجه نيز قرار گرفته، آيه معروف "الرجال قوامون علي النساء..." ميباشد.
اين آيهِ در سوره نساء آمده، بدين مضمون:
"الرجال قوامون علي النساءبما فضل الله بعضهم علي بعض و بما انفقوامن اموالهم"(7)
مردان برپادارندگان زنانند به خاطر برتري كه خدا بعضي را بر بعضي ديگر داده و بهخاطر نفقه اي كه از اموالشان ميدهند
1- به دليل اين برتري كه خداوند بعضي بر بعضي قائل شده است.
2- به دليل بار مسئوليت اقتصادي و به عبارتي پرداخت نفقهاي كه بر دوش دارند.
در اينجا دو سوال مطرح ميشود: 1- اينكه برتري و افضليت مرد بر زن عام و كلي است؟به عبارتي آيا تمامي مردان بر تمامي زنان برتري دارند؟و هر مرد ميتواند نسبت به زنان علي رغم اينكه همسر او نباشد همچنان قواميت يا اينكه هر مرد بر همسر خود فقط قوام است؟
2- اين برتري و افضليت "بما فضل الله بعضهم علي بعض " در چه اموري است؟ به عبارتي از نظر قرآن در تمامي امور مرد بر زن افضليت دارد يا صرفا در امور خاصي؟
در ابتدا بهتر است براي رفع بسياري از شبهاتي كه در تعريف واژهِ "قوامون" صورت گرفته و به معاني و اصطلاحاتي چون سلطه، رياست، غلبه و چيرگي تعبير شده، پرداخته شود. قوام به هيچكدام از اين معاني نيست و ريشهِ اين واژه "قوم " است كه به معناي "برپاداشتن" است. در قرآن بارها وبارها "يقيمون الصلاه`" ذكر شده كه به معناي برپاداشتن نماز ميباشد. در قرآن واژه "قوامين"نزديكترين واژه به "قوامون" است كه هر دو در سوره ِنساء آمدهاند واژه قوامين در آيهفوق به اين شكل تعبير شده است:
يا ايهاالذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله...(8)
اي كسانيكه ايمان آوردهايد قيام كنندگاني باشيد براي داد و عدالت گواهاني باشيد براي خدا...
پس قرآن قوامون را به معناي برپاداشتن، به عهده گرفتن و مسئوليت پذيري قلمداد كرده در غير اين صورت، اين امكان وجود داشت كه از الفاظي چون "مسلطون"،"غالبون" را همچنانكه در جاهاي ديگر مورد استفاده قرار داده بهكار برد. به وضوح پيداست كه از واژهِ برپادارندگي نيز تعابير فوق نيز برداشت نميشود. چنانچه در اغلب ترجمهها، همان واژه برپادارندگي معنا شده است.
دومين مسئله مورد بحث در اين آيه اين است كه:
اولا: قرآن "قواميت" را معلول دو عامل ميداند، 1)عامل فضليت و 2) عامل پرداخت نفقه، اين دو عامل جدا از يكديگر نيستند. لذا تمامي مردان بر تمامي زنان قواميت ندارند و مردي ميتواند قواميت بر زني داشته باشد كه پرداخت نفقه به عهده اوست كه اين مرد ميتواند همسر يا پدر يا فردي كه تحت تكفل وي است باشد.
از اينجا ميتوان به مفهوم قواميت نيز پيبرد كه علت قواميت مسئوليت پرداخت هزينه زندگي، اداره و گرداندن امور زندگي و به طور كلي نگهبان زندگي معرفي ميكند.اينكه قرآن اداره كردن زندگي و پرداخت و هزينه كرد اقتصاد خانواده و از جمله زن را مثل دادن مهريه و يا هزينه شيردادن و يا پرداخت نفقه را به مرد واگذار ميكند، به دليل توانايي جسماني و كاركرد او در تامين اقتصاد خانه است.
اين ويژگياي است كه خداوند در ادامه آيه ميفرمايد برخي را بر برخي فضيلت داديم. استقامت مرد در انجام كارهاي سخت و دفاع و نگهباني از خانواده و استقامت مرد در تحمل فشارهاي فيزيكي، اين برتري و افضليت را نيز ما همواره، در هر زمان و در هر جغرافيايي، پذيرفتهايم.
چنانچه در طول تاريخ عمر بشر بهندرت ديده شده كه امور سخت و طاقتفرسا را به زن محول كنند. مگر در جايي كه زن را به بيگاري و استثمار كشاندهباشند و يا در عرصههايي چون مسابقات ورزشي و قدرتي، هيچ جا ديده نشده كه زن و مرد در يك جا به چالش و مبارزه دعوت كنند.
اينها افضليتي است كه قرآن به بعضي بر بعضي ديگر قرار داده، به عبارتي ميپذيريم كه مرد به دليل برتري قواي جسماني از اين جهت بر زن برتري دارد. اين تعبيرقرآن از ديدگاه انسانشناسي كه جوهره مرد و زن يكسان است قابل پذيرش است.
اما در مواردي به تعبير قرآن براي زن ويژگيهاي خاص را قائل ميشود كه منجر به تقبل و واگذاري يك نقش ميشود و مرد هم نيز چنين موقعيتي را نيز نسبت به زن دارد. در عين اينكه در بسياري از فضايل و خصوصيات ميتوانند پاي به پاي هم قرار بگيرند. اما در بعضي موارد بر يكديگر برتري و فضليت دارند.
اينكه در چه مواردي در كسب فضايل توانايي برابر دارند و در چه مواردي ندارند، صرفا به دلايل تفاوتهاي خاصي است كه در هر دو مشاهده ميكنيم. اينكه مردان از قدرت جسماني بالاتري برخوردار هستند(9) و توان انجام فعاليتهاي اقتصادي به واسطه تواناييهايي است كه در كار و توليد دارند.و اين به دليل وجود ظرفيت فيزيكي بالاتر است، آيا اين ويژگي ميتواند اين نتيجه را عايد ما كند كه اصولا مردان در داشتن فضايل اخلاقي و انساني گوي سبقت را از زنان ميربايند.
براي تاييد اين سخن به قرآن مراجعه ميكنيم تا ببينيم در چه زمينههايي براي زنان و مردان تمايز و يا برابري قائل است. به عبارتي زنان و مردان در كسب فضايل انساني و تقوي تفاوتي سرشتي دارند؟
يكي از مسائل مورد بحث، اين است كه آيا زنان توانايي كسب فضايل را همچون مردان دارا ميباشند؟ به عبارتي علي رغم اينكه قرآن قواميت مرد بر زن را به اعتبار اينكه مسئوليت اقتصادي و تامين زن را بهعهده دارد و حق ارث مردان دو برابر زن ميباشد(للذكر مثل حظ الاثنين) و يا اينكه جهاد بر مردان را واجب دانسته و از جهتي زنان در برخي از ايام از نماز و روزه معاف ميباشند،آيا از اين جهات به مقام و منزلت زن و توانايي وي در كسب تقوي خدشهاي وارد ميشود؟ اين شبهه در زمان پيامبر نيز براي مردان آن زمان پيش آمد. بطوريكه مرداني كه در جهاد شركت كرده بودند اظهار ميكردند كه بر زنان برتري دارند.جلالالدين سيوطي در كتاب شان نزول آيات نقل ميكند:
"هنگامي كه آيه (للذكر مثل حظ الاثنين) نازل شد مردان گفتند: اميدواريم كه بر زنان بواسطه كارهاي خوبي كه انجام ميدهيم در آخرت برتري يابيم، همانطوري كه در اين دنيا در ميراث برتري داريم و سهم ما از ماترك دو برابر سهم زنان هستند. و بدين ترتيب زنان نزد پيامبر رفته از او تمناي جهاد كردند و گفتند ما دوست داريم كه ايزد متعالي براي ما هم جهاد مقرر فرمايد تا آن پاداشي كه مردان از جهاد نصيبشان ميشود ما را هم نصيب گردد.(10)
بدين ترتيب خداوند اين آيه را نازل كرد:
و لاتتمنوا ما فضل الله به بعضكم علي بعض للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن...(11)
"آرزو مكنيد به آن چه خداوند بعضي از شمارا به بعضي ديگر افزوني داد. براي مردان بهرهاي است از آنچه كسب ميكنند و از براي زنان هم ازآنچه كسب ميكنند بهرهاي است.
و خداوند به اين ترتيب به بسياري ادعاها و شبهات خط بطلان كشيد. اين آيه به وضوح روشن ساخت كه هيچ برتري ذاتي براي مردان نسبت به زنان يا برعكس وجود ندارد. و بهطور كلي ميتوانند بعضي بر بعضي ديگر فضليت داشته باشند و اين بعضي شامل مردان و زنان ميباشد. به عبارتي انسانها ميتوانند در كسب فضليتها بر يكديگر پيشي گيرند و اين توانايي و پيشيگرفتن هم شامل مردان ميباشد و هم زنان.مسئله مورد توجه ديگر در آيهِ فوق اين است كه علي رغم اينكه تفاوت در طريقه كسب فضيلت و تلاش در راه خدا، براي زنان و مردان وجود دارد اما اين تفاوت هيچ امتيازي بر يكديگر ايجاد نميكند، و فقط شيوهِ عملكرد آنها با توجه به توانائيها و ويژگيهاي خاصشان متفاوت است. در آيه بعدي خداوند علت تفاوتها در زن و مرد بودن و در رنگ، نژاد و قبيله را همه و همه راهي براي كسب معرفت و شناسايي قلمداد ميكند، و در واقع اين تفاوتها را دليل و بهانهاي براي تفاخر و برتري بر يكديگر ندانسته، و اعلان ميكند كه برتري به تقوي است و در كسب آن براي انسانها هيچ استثنايي وجود ندارد.
يا ايهاالناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم ان الله عليم خبير.(12)
اي مردم همانا خلق كرديم شمارا از زن ومرد و قرار داديم شما را شاخههايي و تيرههايي تا معرفت كسب كنيد و شناخته شويد همانا گراميترين شما نزد خدا باتقواترين شماست...
قرآن به برابري زن و مرد در كسب فضايل اخلاقي قائل است. و ادعا دارد كه زنان پابه پاي مردان قادرند تا به درجات متعالي اخلاص و ايمان و تقوي نائل آيند. آنها در كسب فضليتهاي فردي چون مسلمان بودن، مومن بودن، اطاعتپذيري، راستگويي، شكيبايي، خداترس بودن و صدقه دادن، روزه داري، نگهداري نفس،ياد كردن خدا، و نهايتا عصاره همهِ اين فضايل كه تقوي است برابر ميباشند، و زن و مرد را در كنار هم مورد خطاب قرار ميدهد. و هر كدام توانايي دارند تا در اين عرصه تلاش كنند و به تعالي و تكامل برسند.
به اين آيه توجه كنيد:
ان المسلمين و المسلمات و المومنين و المومنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاكرين الله كثيرا و الذاكرات اعدالله لهم مغفره و اجرا كريما.(13)
خدا براي مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مومن و زنان مومن و مردان اهل طاعت و زنان اهل طاعت و مردان راستگوي و زنان راستگوي و مردان شكيبا و مردان شكيبا و مردان خداترس و زنان خدا ترس و مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و زنان روزه دار و زنان روزه دار و مردان كه شرمگاه خويش را حفظ ميكنند و نيز زنان و مرداني كه خدا را زياد ياد ميكنند و نيز زناني كه خدا را زياد ياد ميكنند آمرزش و اجري بزرگ آماده كرده است.
قرآن در عرصه روابط اجتماعي و حركت در جامعه و همچنين در پذيرش مسئوليتهاي اجتماعي، زن را در كنار مرد قرار ميدهد. در جامعهِ بدوي و خرافي آن زمان كه به زن جز همچون يك شيئي يا كسي كه فقط مسئوليت بچهداري دارد نمينگرند، قرآن مسئوليتهاي سنگيني چون دوستي و سرپرستي، دعوت به معروف و بازداري از منكر، برپاداري نماز و دادن زكات را طرح ميكند.
در عين اينكه مسئوليت اقتصادي و نفقه زن بر عهده مرد ميباشد، اما زن مستقلا ميتواند به دادن زكات اقدام كند. و يا همچون زينب در مسجد به امر به معروف و نهي از منكر بپردازد. آنجا كه به نكوهش و سرزنش اصحاب يزيد و مردمي كه بي تفاوت از كنار عاشورا گذشتند بپردازد و مسئوليت سنگين امام حسين(ع) را در عرصهاي ديگر ادامه دهد. و همچنين در اطاعتپذيري از خدا و پيغمبر، تفاوتي در زن و مرد قائل نشده و ميفرمايد:
2) المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوه` ويوتون الزكوه و يطيعون الله ورسوله اولئك سيرحم الله ان الله عزيز حكيم.(14)
مردان مومن و زنان مومنه برخي از ايشان سرپرست و دوست برخي ديگرند، به نيكي فرمان دهند و از زشتي بازدارند، اقامه كننده نماز هستند و زكات ميدهند و اطاعت ميكنند از خدا و پيامبرش آنان را بزودي رحم كند خدا و هرآينه خداست عزتمند و حكيم.
بدين ترتيب است كه برابري در دعوت به معروف و دوري كردن از منكر برابري در برپاداري نماز و دادن زكات و اطاعت از خدا و رسولش را در زن و مرد ميبينيم.
قرآن نكاح و ازدواج را پيماني استوار تعبير كرده و ميفرمايد:
و احذن منكم ميثاقا غليظا.(15)
و آن زنان از شما پيماني استوار گرفتهاند.
شيخ محمد شلتوت در اين باره ميگويد:
عقد ازدواج پيش از آنكه به پيمانهايي نظير معاملات و معاوضات نزديك باشد، به عبادات نزديك است و اگر به اين توجه كنيم كه در قرآن كريم كلمهِ "ميثاق" همراه با صفت "غليظ" جز در رابطه با امور مهمي كه مابين خدا وبندگانش وجود دارد، ذكر نگرديده(16) و بدين ترتيب است كه خداوند جايگاه رفيعي براي اين رابطه انساني قائل است. قرآن در عرصه زندگي زناشويي، نگاهي نوين به زن دارد، نگاهي سرشار تسكين، عبور از مدار تحقيرآميز و محدود ماديت به معنويت، زن را محل و مامن آرامش مرد قرار ميدهد. زني كه در خانواده و قبيله جايگاهش در حد يك ابزار و يا واسطه براي حل و فصل اختلافاتش تجاوز نميكرد و مظهر پليدي و فتنهها لقب داشت، قرآن دريچهاي ديگر را به روي زن گشود، دريچهاي لايتناهي كه بر محور معنويت بنا نهاده شده بود. زن در فضاي قرآن الهه و ملكه تسلاست.و در آن فضاي تاريك و ظالمانه بود كه قرآن نگرشي ديگر را طرح كرد. نقش زن در قرآن تسكين مرد بود، همانطور كه خداوند شب را براي آرامش خلق كرد، زن و مرد نيز محل آرامش يكديگر شدند و قرآن اظهار كرد كه ما بين آنها مودت و رحمت را قرار داديم، رابطهاي كه مبناي آن بر امنيت و آسايش و رحمانيت قرار داشت.اينجاست كه خداوند مدار رابطه بين مرد و زن را از ماديت خارج و بر مدار معنويت بنا نهاد. تلقي قرآن از رابطهِ بين دو زوج رابطهاي كه مبناي رشد و تكامل در مسير بيكران و نامحدود خداگونه شدن بود.
به اين آيه توجه كنيد:
هوالذي خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها ليسكن اليها...
اوكسي است كه آفريد شما را يك تن قرار داد از او جفتش تا آرامش گيريد بدو...
"و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه"(17)
و ازنشانههاي اوست كه برايتان از جنس خودتان همسراني آفريد، تا به آنها آرامش بيابيد و نهاد ميان شما دوستي و رحمت را همانا در اين است آياتي براي گروهي كه انديشه كنند.به عبارتي خداي سبحان فرموده: لتسكنوا اليهايعني تا در جوار او آرامش يابيد و نفرمود ولتمتعوا (بهره جنسي بگيريد) يا لتتلذذوا(تا لذت برند) بنابراين زن وسيلهاي براي كسب آرامش، دوستي و محبت است. محبت و عشقي كه رابطهاي نيرومند و قوي ميان زن و شوهر ايجاد مينمايد.(18)
قرآن در ديدي ديگر نيز زن و مرد را مسئول ونگهبان حفاظت و پوشيدن عيوب ميداند، مرد را براي زن لباس و زن را براي مرد لباس قلمداد ميكند. رابطهاي برابر كه وظيفهاي براي نگهباني و حراست از يكديگر دارند.
لباسي كه زشتيها را ميپوشاند،لباسي كه نقصهاي پنهان و آشكار انسان را پنهانتر ميكند.لباسي كه ميتواند معرف شخصيت انسان باشد.
"هن لباس لكم و انتم لباس لهن"(19)
و آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها
علامه فضل الله در تفسير اين آيه ميفرمايد:
تعبير لباس در اين آيه به معناي يكي شدن و يگانگي است. يعني زندگي يك زن، زندگي مرد را ميپوشاند و در مقابل، مرد نيز زندگي او را ميپوشاند. و همين موضوع بالطبع نوعي از پيوند و آميختگي را حاصل ميكند. اين خود از جمله عواملي است كه علاقه ميان آن دو را استوار و پابرجا نگاه ميدارد(20)
قرآن در جاي ديگر از زن بهعنوان كشتزار ياد ميكند :
نسائكم حرث لكم فاتوا حرثكم اني شئتم (21)
زنان كشتزارهاي شماهستند، پس هر زماني كه ميخواهيد به كشتزار خود درآييد
علامه طباطبايي در تفسير اين آيه ميفرمايد:
نسبت ميان زنان با جامعه انساني نسبت مزرعه به انسان است. بنابراين همانگونه كه براي باقي ماندن بذرها و به دست آوردن غذا و ديگر لوازم حيات همچنين حفظ آن به مزرعه نيازمنديم. براي بقاء نسل و دوام بشر نيز به وجود زنان نياز است. چرا كه خداي سبحان ريشهِ وجود آدمي و شكل وصورت انساني او را در طبيعت رحم زنان قرار داده است.(22)
قرآن تاكيدي زياد به حفظ حيثيت و حرمت زن در جامعه و نگهداري آبروي او در خانواده دارد. بطوريكه هر گونه ادعايي مبني بر تهمت و حرمتشكني نسبت به زن را مردود اعلام كرده، اين عمل را جرم دانسته و براي آن مجازات قائل ميشود. قرآن اعلام ميكند كه اگر كسي به ناروا به زنان پاكدامن تهمتي را روا بدارد، علاوه بر مجازات بدني، شهادت او را مردود و بيارزش اعلام كرده و لقب فاسق را به او ميدهد. قرآن مكررا از حقوق و منزلت خانوادگي و اجتماعي زن در آيات متعددي دفاع ميكند، در جامعه عرب آن زمان كه زن همواره مغضوب جامعه بود را صاحب شان و منزلت كرد.بطوريكه قرآن براي قسم زن ارزشي برابر قسم مرد قائل شده،و بعلاوه، اين قسم زن است كه مورد پذيرش قرار ميگيرد.چنانچه در قرآن ميفرمايد:
والذين يرمون المحصنات ثم لم ياتوا باربعه شهداء فاجلدوهم ثمانين جلده و لا تقبلوا لهم شهاده ابدا و اولئك هم الفاسقون الاالذين تابوا من بعد ذلك واصلحوا فان الله غفور رحيم والذين يرمون ازواجهم و لم يكن لهم شهداء الا انفسهم فشهاده احدهم اربع شهادات بالله انه لمن الصادقين و الخامسه ان لعنت الله عليه ان كان من الكاذبين و يدروا عنها العذاب ان تشهد اربع شهادات بالله انه لمن الكاذبين والخامسه ان غضب الله عليها ان كان من الصادقين و لولا فضل الله عليكم و رحمته و ان الله تواب حكيم.(23)
آنانكه كه پرتاب كنند بهسوي زنان پارسا و سپس نيارند چهار تن گواهان پس بزنيدشان هشتاد تازيانه و نپذيريد بر ايشان گواهي هيچگاه و آنانند نافرمانان مگر آنانكه بازگشتند از اين پس و شايستگي گزيدند كه همانا خداوند آمرزنده و رحيم است. و آنانكه خطاب كنند به سوي زنان خود نسبتي را و نباشدشان گواهاني جز خويشتن پس چهار مرتبه شهادت و قسم به نام خدا را ياد كنند كه البته در اين دعوي او از راستگويان است و بار پنجم قسم ياد كند لعن خدا بر او باد اگر از دروغگويان است. و دور ميكند از زن شكنجه را اگر چنانچه گواهي دهد چهار مرتبه و بگويد سوگند بخدا كه آن مرد است از دروغگويان و پنجمي آنكه خشم خدا بر او باد اگر آن مرد باشد از راستگويان. و اگر نبود فضل خدابرشما و رحمتش و آنكه خداوند است توبهپذير.
و بدين ترتيب ميبينيم چنانچه مردي ادعا كرد كه زنش عمل نامشروع انجام داده و گواهي دهد مرد چهار مرتبه و زن نيز بايد چهار گواهي دهد و بدين ترتيب اعتبار و ارزش قسم زن با مرد برابري ميكند و در اين مورد مساوات را قائل ميشود و علاوه براين، قرآن نهايتا قسم زن را پذيرفته و به آن اكتفا ميكند و مسئله را بدين نحو حل و فصل ميكند.با ذكر اين آيه روشن ميشود كه خداوند جانب زن را گرفته و قسم زن بر مرد تسري دارد.
1- بازگشت به قرآن - مهندس مهدي بازرگان - ص 80.
2- نساء -1.
3- بقره - 36.
4- اعراف - 20.
5- اعراف - 23.
6- معارف و مفاهيم قرآن، اروي قصير قليط، ص 220.
7- نساء - 34.
8- نساء - 134.
10- شان نزول آيات، جلالالدين سيوطي، ص 167.
11- نساء -32.
12- حجرات -13.
13- احزاب - 35.
14- توبه - 71.
15- نساء - 21.
16- التفسيرالكاشف، محمد جواد مغنيه`، ج 2 ص 283 به نقل از كتاب معارف مفاهيم قرآن.
17- سورههاي اعراف 189 و الروم - 21.
18- المراه في ظل الاسلام، مريم نورالدين فضل الله - ص 102به نقل از همان منبع.
19- بقره -187.
20- تاملات اسلاميه حول المراه`، سيدمحمد فضلالله، ص 92، به نقل از همان منبع.
21- بقره - 223.
22- تفسير الميزان، علامه طباطبايي ، جلد دوم ،ص 217.
23- سوره نور آيات 4 الي 10.
● منبع: ماه نامه - گلستان قرآن - شماره 154